الم یعلم بان الله یری
مسجد صاحب الزمان(عج)
چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, :: 20:17 :: نويسنده : سربازان ولایت
اون روزا بین شماها صفایی دیگه بود فقط می گفتید خدا خدا .آی شهدا دلم گرفته ... شما رفتید تا ما با آسایش زندگی کنیم اما کجایید که ببینید چطور مردم پا رو خون شما گذاشتن شما رفتید ، رفتید به بهشت اما ما موندیم تویه این دنیای خاکی ، همرنگ مرداب . آی شهدا کجایید ببینید چطور تو خیابونا رو خون شما راه میرن .. دعا کنید برای جوونا.. . شهدا شرمنده ایم... چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, :: 19:59 :: نويسنده : سربازان ولایت
از گردان حنظله می دانی ؟؟؟ اگر آری چقدر؟ در داخل یکی از کانال ها محاصره شدند وبا تشنگی مفرط ، با آتش مستقیم دشمن به شهادت رسیدند .
در آن موقعیت عراقی ها با بلند گو از بچه ها می خواستند که تسلیم شوند ، ولی در جواب با آخرین رمق صدای الله اکبر می شنیدند . ساعتهای آخر مقاومت بچه ها در کانال ، بیسیم چی گردان حنظله حاج همت را خواست . حاجی آمد پای بیسیم و گوشی را بدست گرفت . صدای ضعیف و پر از خش خش را از آن سوی خط شنیدیم که می گوید: فلانی رفت ، فلانی هم رفت . باطری بیسیم دارد تمام می شود .عراقی ها عن غریب مارا خلاص می کنند .من هم خداحافظی می کنم .حاج همت که قادر به شکستن محاصره ی تیپ های تازه نفس دشمن نبود ، همان طور که به پهنای صورت اشک می ریخت ،گفت :بیسیم را قطع نکن...حرف بزن. هرچه دوست داری بگو اما تماس خودت را قطع نکن . صدای بیسیم چی را شنیدم که می گفت : سلام مارا به امام مان برسانید .از قول ما به امام بگویید همانطور که فرموده بود ، حسین وار مقاومت کردیم وتا نفر آخر جنگیدیم . چهار شنبه 23 فروردين 1391برچسب:, :: 19:16 :: نويسنده : سربازان ولایت به آسمان که رسیدند رو به ما گفتند : زمین چقدر حقیر است آی خاکی ها دو شنبه 8 اسفند 1390برچسب:, :: 16:32 :: نويسنده : سربازان ولایت هنوز خاک شلمچه جنون به دل دارد زهجر آن همه خورشید خون به دل دارد سخن بگو ای طلاییه باز دلتنگم برای سجده ی سرخ نماز دلتنگم توسلی به من فکه حرب و تنهایی چگونه بعد شهیدان خود سروپایی پر از دعای کمیلیم پر از جنون کارون کجاست منزل لیلی جزیره ی مجنون تو ای شهید که نامت خلاصه ی پاکیست چقدر پیراهن خاکی تو افلاکیست چقدر قمقمه ی خالی ات ادب دارد هنوز نام ابلفضل زیر لب دارد
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 16:51 :: نويسنده : سربازان ولایت وصيت نامه شهيد محمود احمدي ادامه مطلب ... یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:رهسپاریم,شهید,باکری,ولایت,شهادت,رازخون,شهدا,قافله عشق,جهنم یا بهشت؟,گردان حنظله,شلمچه,وصیت نامه, :: 16:41 :: نويسنده : سربازان ولایت
فصل های پیش از اینم ابر داشت بر کویرم بارشی بی صبر داشت اینک اما عده ای آتش شدند بعد کوچ کوه ها آرش شدند بعضی از آنها که خون نوشیده اند ارث جنگ عشق را پوشیده اند عده ای حسن القضا را دیده اند عده ای را قصرها بلعیده اند بزدلانی کز هراس ابتر شدند از بسیجی ها بسیجی تر شدند تو چه می دانی تگرگ و برف را غرق خون خویش رقص مرگ را تو چه می دانی سقوط پاوه را عاصمی را؛ باکری را؛ کاوه را با همان هایم که در دین غش زدند ریشه ی اسلام را آتش زدند پای خندق ها احد را ساختند خون فروشی کرده خود را ساختند زنده های کمتر از مردارها با شما هستم غنیمت خوارها بذر هفتاد و دو آفت در شما بردگان سکه لعنت بر شما باز دنیا کاسه ی خَمر شماست باز هم شیطان اولی الامر شماست با همان هایم که بعد از آن ولی شوکران کردند در کام علی
آخرین مطالب پيوندها
اوقات شرعی |